حلق
یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
شنبه 9 آبان 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

حلق.
[ ح َ ]
(ع اِ)

گلو.
نای گلوی.
حلقوم.
ج، حلوق، احلاق.
مبلع.
بلعوم

خرمی چون باشد اندرکوی دین کز بهر ملک
خون روان کردند از حلق حسین در کربلا
سنائی

- از حلق کشیدن;
نوعی از تعزیر است.

- جان به حلق رسیدن;
مشرف به مرگ شدن.
عاجز و ناتوان شدن.

- حلق آزاد;
کنایه از حلقی که بهیچ وجه از وجوه شریعت ریختن خون او درست نباشد.

- حلق افتادن;
در تداول مردم هند، گرفته شدن آواز.

- حلق گیر;
حلق گیرنده.
آنچه به دور گردن افتد.

- حروف حلق شش است:
همزه، هاء، عین، حاء، غین، خاء.

|| بدیمنی.

|| درختی است مانند درخت انگور.
چیزی است که منجمد سیاه لون و ترش طعم که در یمن از برگ درختی که در تنور گذاشته باشند ترتیب میدهند و نباتش شبیه به علیق و ثمرش مثل خوشۀ انگور و دانه اش مانند عنب الثعلب و برگش برگ تاک است.

|| (ع مص)
موی ستردن.
تراشیدن.
بستردن موی.

|| زیر گلو زدن.
بر حلق زدن.

|| درد حلق دادن.

|| پر کردن حوض از آب.

|| اندازه کردن.